به گزارش یزدفردا: از همان لحظهای که الهه پیروزی بر پای آن پسر که روی تخت نوزادی دراز کشیده بود بوسهای زد، «پسر» پاهایش را روی ملافههای نخ نما تکان داد؛ رونالدو از لحظهای که یاد گرفت راه برود، بازی با توپ را هم آموخت! هیچکس به اندازه آن پسرِ سمج بی وقفه ندوید؛ بیشتر از توپ راه رفت و از آغاز تا پایان عرق ریخت. با پای برهنه به توپ کوفت و جست و خیز کنان فریاد زد «گلللللل».
پسرِ به دنیا آمده در جزیره مادیرا به دریا خیره شد. خیره شد و در خواب و خیال توپ را فرستاد آن سوی آبها فرستاد سوی سرزمینهای دور!؛ کریستیانو هنوز کوچولو بود که در هنرِ فروریختن دروازهها یکی از آن ساحرهای خیابانی شد!؛ خوش داشت محض نمایش دور خودش بچرخد و سربه سر حریفانش بگذارد و بگوید «حالت چه طوره؟ بازی چند چنده؟ باز هم گل میخوای؟»؛ پسر توپِ دمدمی مزاجی را که تمایلی به وارد شدن به دروازه نداشت نوازش کرد. برایش روی سینه لالایی خواند و خوابش کرد و بعد با مهربانی قِل داد توی دروازه ها!
تنها چیزی که پدر الکلیاش، آن باغبان بیمقدار شهرداری و جامهدار باشگاه بینامونشان آندورینیا برایش ارمغان آورد یک نام بود. پدری شیفته رونالدریگان رئیس جمهور آمریکا که نام پسر را گذاشت «رونالدو»؛ مادر پسر برای پرکردن سفره خالی آشپزخانهها را دور زد تا شکم او پسر دیگر و دخترهایش را سیر کند. پسر به دنیا نیامده بود تا کفشها را برق بیندازد، بستنی بفروشد، ظرف بشوید، یا جیبها را خالی کند! پسر نمیخواست شوربخت بماند و دوازده ساله که شد رفت لیسبون و پیراهن اسپورتینگ را پوشید ولی پایتخت نشینها اهالی مادیرا را داخل آدم حساب نمیکردند؛ همکلاسیهای پسر او را برای لهجه دهاتی اش مسخره کردند و پسر دهاتی هم صندلی کنار دستش را برداشت و پرت کرد طرف معلمی که همراه بچهها زده بود زیر خنده!
پسر دهاتی مادیرا بزرگ شد و رسید به شانزده سالگی؛ هنوز کوچک اندام بود و از خودش میپرسید «برابر گردن کلفتها چه جوری دوام بیاورم؟» ولی پسر با همان هیکل نحیفش در آن بازی دوستانه برابر رئال بتیس از چنگ مراقبان گردن کلفت گریخت آنها را پشت سرش گذاشت و با یک ضربه قوسی آرام نوک پا توپ را از بالای سر دروازه بان چسباند به تور!؛ گردن کلفتها را خواب کرد! همان روزی که از کفشهای پسر جرقه جهید! پسر برابر وسوسه پیروزی تسلیم شد!
پس از آن سکون تورهای دروازه برایش حکم گناه بزرگی را پیدا کرد؛ او بایست تورهای بی حرکت را مجازات میکرد و حکمش را در کسوت پسر شیطانی که با تیغش تورها را ریش ریش میکرد به جا درآورد!؛ کسی خوابش را نمیدید ضربههای پسر آمده از جزیرهای که جز شراب و گل چیزی نداشت دنیایی را غرق خود کند و آن پسر دهاتی را هم تبدیل به گنجینه ملی پرتغال کند!
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 12,ژانویه,2025